جدول جو
جدول جو

معنی سنگ هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ هکاردن
تیز کردن هر چیز با سنگ و سوهان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ گِ)
اسم فارسی حجرالمسن است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). رجوع به سنگ ساب شود، سنگ فسان. فسان. (ازیادداشت بخط مؤلف). رجوع به سان و سنگ فسان شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بِ رَ / رِدَ)
سنگ کردن متاعی را، قیمت گزاف بر آن نهادن و رفتن تا هیچکس آنرا نخرد و عاقبت خود او آنرا به ثمن بخس خریداری کند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سرزنش کردن، نصیحت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام گذاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
روشن کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رها شدن، گسیل شدن، هجوم آوردن، ساختن سقف خانه، تأمین معاش و قوت اهل خانه، سیر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سیخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جمع کردن، بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
بانگ زدن، فریاد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آب تنی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گپ زدن، سخن گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
رقصیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
درد شدید داشتن، طولانی شدن بارش باران
فرهنگ گویش مازندرانی
گلاویز شدن، دست تجاوز به سوی اموال و نوامیس دیگران دراز
فرهنگ گویش مازندرانی
جنگیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن کردن، گستردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سفت کردن، کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
توافق صاحبان گله مشترک بر سر تقسیم دامها بر مبنای غث و ثمین
فرهنگ گویش مازندرانی
پسندیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
حوصله کردن، درنگ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی